الان من...
الان دقیقا من این شکلیم....
هم میدونم ،هم نمیدونم... البته همین اختلاف نظر هم نیمی از این حالت منو تشکیل میده...
احوالاتم برام گنگه .از اون وقتایی که حال دارم ولی حوصله ی انجام کاری رو ندارم،زندگی آرومه ولی من کمی استرس دارم...میخوام عصبی بشم ولی به طرز بدی نمیتونم ،فقط در حد بی حوصلگی میمونه....
با عصا از اتاقم تا پذیرایی میرم ولی وقتی میخوام برگردم حوصله عصا گرفتن ندارم ،بعضی وقتا که دوتا عصا رو تو یه دستم میگیرم باخودم دور میدم .میام تو اتاقم ، میرم تو پذیرایی ، آشپزخونه ، اتاقای دیگه....و درجواب مامانم که می پرسه چرا باخودت دورشون میدی ؟؟بذارشون زمین !!!میگم میخوام هرموقع حوصله داشتم با عصا راه برم ،نزدیکم باشه....
موضوعاتی که برای اطرافیانم ناراحت کننده است برام عادی بنظر میاد،احساس میکنم موضوعات براشون بیش از اندازه بزرگ شده،هیچوقت نمی فهمن مبالغه ی اونا از مسائل زندگیشون دربرابر مشکلات زندگی بعضی از مردم مثل نگاه کردن به خاله بازی بچه هاست...
- ۹۷/۱۰/۲۷