** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

الان میخوام درباره ی موضوعی صحبت کنم که شاید همه فکر کنن باید از بیانش خجالت بکشم ولی بالاتر از خجالت کشیدن اون نگرانیِ پشت این موضوع برام مهمه، قطعا نگرانی خیلی چیزا رو کنار میزنه....

واقعا بعضی مادر و پدرا کجای زندگی بچه هاشونن ؟؟؟ واقعا چه نقشی دارن؟؟؟

چرا دخترای ۱۳ ،۱۴ ساله که هنوز ابتدای دوره ی بلوغشونو میگذرونن باید ذهنشون درگیر چیزایی باشه که شاید بزرگترین ضربه رو بهشون بزنه ....

چرا بعضی خونواده ها از بلوغ جنسی بچه هاشون بی اطلاعن ؟چرا وقتی چیزی از بچه هاشون نمیدونن امکاناتی رو در اختیارشون میزارن که اینطور بهشون آسیب بزنه ...

دخترای ۱۳ ،۱۴ ساله راحت درباره این که بایسکشوالن یا هموسکشوالن حرف بزنن به همکلاسیشون پیشنهاد بدن، دوستاشونو واسطه کنن ،خیلی راحت باهم دیگه رابطه داشته باشن ...

واقعا داره تو این خونواده ها چی میگذره ؟ که یه دختر به این سن هم دوست پسر داره هم دوست دختر؟؟؟

درسته الان این رابطه ها بیماری روانی نیست و گرایش جنسی به حساب میاد،هم جنس گرا ، دوجنس گرا و... ولی سن مهم ترین چیزیه که اینجا مطرح میشه چرا باید بچه ها دچار بلوغ جنسی زودرس بشن ؟؟

گاهی بچه ها به تقلید از همسالاشون این رویه رو پیش میگیرن پس جایگاه خونواده تو زندگی این نوجوون کجاست؟ .... 

چرا بعضی خونواده ها وقتی نمیتونن نظارتی رو بچه هاشون داشته باشن  اینطور راحت همه چیز در اختیارشون قرارمیدن ؟؟؟

تو مدرسه هر چقدرم گفته بشه مثل محیط خونواده تاثیر گذار نیست ....

این تعمیم یه گفته به کل نیست من  زیاد از این مسائل از بچه ها تو این سن شنیدم.... و این بار دیگه واقعا ناراحتم کرد ... دختری که باید به یه هم مدرسه ای که براش نامه می نویسه جواب رد بده و دوستای ایشونو که واسطه میشن نادیده بگیره....

سنی که الان  بچه ها  دارن درباره ی این مسائل به نتیجه میرسن خیلی پایینه خیلی پایین ... اینکه تو این سن دخترا وارد رابطه میشن هرنوع رابطه ای خیلی وحشتناک شده و از همه بدتر خونواده هایی که هیچ نوع تلاشی برای فهمیدن بچه هاشون و کمبود های عاطفیشون نمیکنن.... چرا اینقدر این دوره ی حساس نادیده گرفته میشه؟؟

کاش این خونواده ها یاد بگیرن بی مسئولیتی خودشونو به گردن جامعه نندازن ،همه میدونن خونواده اولین جاییه که شخصیت بچه شکل میگیره و این خانواده است که بچه رو برای روبرو شدن با مسائل جاری در جامعه آماده کنه...


  • مریم **

این چند روز اونقدر بخاطر آشفتگی های این چند روز آشفته بودم که حتی خبر قبولی آزمون استخدامی هم برام خوشحال کننده نبود...

۶ صبح جمعه ۹۸/۱۰/۱۳ بدترین خبر این چند سال زندگیمو شنیدم...

باورش سخت بود... مثل زمانی که کسی با خبر ازدست دادن عزیزش اول به صورت ناخودآگاه انکار میکنه... و بعد اشک ها که جاری میشه و سکوتی که نمیشه که شکسته بشه...

و همچنان وجودشون پایدار .... 

.

.

حالا بعد از یه هفته از این ماجرای تلخ حالم بهتر شده بود ،یادم اومد من باید با یه چیزی خیلی سخت به نام مصاحبه روبرو شم ،مرا واقعا یارای مقابله با این غول بی شاخ و دم نیست...

آموزش و پرورش ،آموزگار ابتدایی ، شهر تهران منطقه ۱۵ تا ۱۹ قبول شدم ، اگه میپرسین چرا تهران ثبت نام کردم ؟ باید بگم پدر گرامی بنده به من امر کردن ثبت نام کنم درحالیکه من یکی از شهرستان های اطراف شهر خودمون ثبت نام کرده بودم . و حالا که قبول شدم جواب پدر به من برای دلیلش:((فکر میکردم قبول نمیشی))

یعنی الان من برم بمیرم سنگین ترم...

و حالا از مردن که بگذرم ،موندم مصاحبه رو چیکار کنم ؟

زمانی که میخواستم نظرات دیگرانو راجع به مصاحبه بخونم با تصویر سازی چیزی که ازش حرف میزدن تپش قلب گرفتم ،فکر کنم با محیط واقعی روبرو بشم غش کنم....

الان مصاحبه شده برام ترسناک ترین چیزی که قراره تجربه اش کنم :(((

  • مریم **

خستگی بهانه ی جدیدی است ....

دلم کمی دوری می خواهد ،کمی رهایی....

احساساتم کور  شدند ، عقلم کر ....

صم و بکم به تغییرات دنیا می نگرم بدون آن که هیچ گونه تغییری در حالت نشستن تفکرم ایجاد شود....

زندگی مانند رودی روان می رود و من همچنان کنارش نشسته و پا در آب منتظر ....

تغییرات همت می خواهد ولی بهانه ی جدید نمی گذارد....

کمی طغیان نوجوانی می خواهم....تا همچون نوجوانی شوم که برای چیدن پازل هویت خود به هر ریسمانی چنگ میزند....

خستگی بهانه ی خوبی است ،زندگی را مانند آب راکد به گند می کشد...



  • مریم **
** مریم

زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
و به نظاره نشست...

مطالب پربحث‌تر