** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با موضوع «مامانم» ثبت شده است

وقتی ساعت ۴/۳۰صبح تازه تصمیم به خواب بگیری و تا یک ساعت پهلو به پهلو شدن تازه چشمات آماده ی خواب بشه و ببینی چشم بند جواب نمیده و زیرش حتما باید شال ببندی تا از زیرش نور نیاد و در بین همین شال بستن ببینی ساعت ۵/۳۰ شده و نخوابیدی ،تنها چیزی که میره رو اعصاب اینه که ساعت ۱۱ مامانت  به بهونه ی گرفتن کمرش بالای سرت بیاد  و بخاطر اینکه بلندت کنه دو قطره اشک چاشنی کارش کنه و تو برای تبدیل نشدن این قطرات به سیل مجبوری با همون ۵ ساعت خوابی که در دو روز گذشته مجموع ساعات خوابتو به ده ساعت رسونده ،بیدار شی ....

و بدتر از همه با پا درد ۱۳ روزه ای که نتیجه دکتر نرفتنه که مبادا خدایی نکرده به عروسی دوستت که فرداست نرسی،جارو برقی بکشی...

و افتضاح تر از همه اینه درحالیکه  حتی حال نداری لباس خواب گله گشادتو در بیاری و برای عقب رفتن موهات فقط چشم بندو بالای سرت بفرستی بسنده کنی ،حرف بزنی و غر بزنی تا مامان عزیزت از حالتی که بخاطر تنهایی تو خونه به خودش گرفته و دنبال بهونه میگرده ،دربیاد .....

و ...... اینه که تازه اومدی بخوابی که ساعت ۴ به کلاست برسی یادش اومده لباسشو چرخ کنه و چرخ خیاطی روشن میشود...........


پی.نوشت: مامان تو منو آخر جوون مرگ میکنی راحت میشی :/



  • مریم **
** مریم

زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
و به نظاره نشست...

مطالب پربحث‌تر