** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

من از همون آدماییم که تو هرجمعی وارد میشه با یه لبخند گنده سلام میکنه 

پس منو بدون اینکه دیده باشین فرض کنین با یه لبخند گنده سلااااااام :)

موضوع چیه که اومدم که اینجا حرف بزنم ؟! 

من دوره ی کارشناسیمو دانشگاه آزاد شهرمون گذروندم ۲۳ سالگی مدرکمو گرفتم، سال بعدش آزمون استخدامی شرکت کردم قبول شدم همزمان تو تکمیل ظرفیت دانشگاه  سمنان فوق لیسانس نوبت دوم قبول شدم نتونستم برم اولویت شغلم بود. نمیتونستم یه شهر دیگه به مقاصدم اضافه کنم 

 سال اول شغلم به خودم گفتم حالا که وضعیتم ثابت شده درس بخونم کارشناسی ارشد مدرکمو بگیرم ، سال ۱۴۰۰ خوندم این بار دانشگاه فرهنگیان تهران واحد نسیبه قبول شدم چون اشتباه کردم و اولویت چهارمم بین این همه دانشگاه خوب این دانشگاه بود، پذیرش غیر حضوری انجام شد برای پذیرش حضوری  رفتم گفتن شما سه سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش رو نداری  پس نمیتونی اینجا درس بخونی ، کل راه از تهران به گرگان ناراحت بودم نه تنها دانشگاه قبولم نکرده بود بلکه سهمیه جانبازیمو برای دوره ی روزانه هم از دست دادم ، نا امید شدم واقعیت اعتماد بنفسمو از دست داده بودم فکر میکردم من فقط با سهمیه  قبول میشم .

سال ۱۴۰۱  ارشد دوباره امتحان دادم این بار قبول نشدم همون قانونی هم که میگفتن نیروهای آموزش و پرورش باید سه سال سابقه داشته باشن هم برداشته شد ، اگر یه سال زودتر بر میداشتن من قبول شده بودم با سهمیه بابام و سرکوفت ها و تمسخر های شدید فامیل :) 

بعداز گرفتن جواب کنکور که میدونستم قبول نمیشم یک ساعت تو اتاقم نشستم و بعد رفتم بیرون دو سه تا کتاب رفرنس و تستی  که متفاوت از کتاب هام که برای رشته ام بود و خریدم برگشتم ، شروع کردم به خوندن کارگاه رشد ثبت نام کردمو بسم اللّه گفتم سال سختی بود اذیت شدن توی  سرمای بیش از اندازه لواسونو و وضعیت خوابگاه و یخ زدگی هر روز لوله ها تا دوماه مجازی بودن کلاس بچه ها به صورت پراکنده و دیوونه کننده خستگی زیادی داشت ، یادمه روز قبل از امتحانم به بچه هام گفتم برام دعا کنن رفتم امتحان دادم 


نتایج اومد قبول شدم دانشگاه خوارزمی تهران  روانشناسی تربیتی


خیلی برام مهم بود قبول شدنم حتی اگر اتفاقی بیفته و من نرم ، اون شب که نتایج اومد از شدت جیغ هایی که زدم صدام گرفته بود و قفسه سینه ام  درد میکرد ، من توی این موضوع  اعتماد بنفسمو به دست آوردم من اون فرد مورد تمسخر  دیگران که سهمیه داشت قبول شد نیستم  من به نتیجه رسیدم با تلاش خودم ، تنها جایی که میتونستم این موضوعو بگم اینجا بود سخت بود ولی ارزششو داشت .

 

  • ۱ نظر
  • ۱۶ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۰۱
  • مریم **
** مریم

زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
و به نظاره نشست...

مطالب پربحث‌تر