چند روز اخیر ....
ِ_آخرین پستم دقیقا روز قبل عروسی دوستم بود و الان دقیقا شب بعد از عروسی دوستم ،یعنی دیشب این موقع من بغل دست دوستم تو جایگاه عروس نشسته بودم و با اون یکی دوستم مثل ندیده ها عکس میگرفتیم ، و یک ساعت بعدشم وقتی بغلش کردم چشماشو دیدم اشکم در اومد و با این جمله به آقای داماد :آقا امیر مواظبش باش ،سالنو ترک کردم ... وقتی به سمت در میرفتم جوری دیگران نگام کردن که از کرده ی خود پشیمانم تا حالا این همه آدم یه جا باهم اشکمو ندیدن.... و البته تاحالا بخاطر هیچ عروسی اشک نریخته بودم ....
_انتخاب رشته کردم ،برای دیدن اعتماد بنفس بنده به عکس زیرمراجعه کنید
تا ببینیم کدوم دانشگاه افتخار اینو داره منو پذیرش کنه ... وگرنه باید بشینم یه سال دیگه بخونم :) و دنبال کارای تولیدی باشم تا حداقل اونو بتونم راه بندازم ....
_مریم هستم یک عدد چلاق.... پاهام بعداز دو هفته نه تنها بهتر نشده بلکه به مرحله ای رسیده که استخونم هم سوز میده هم خارش تازه دردم میکنه .... تازه با این پا باید به کارای خونه برسم چون پای مامانم به دلیل التهاب تکون نمیخوره :(
- ۹۸/۰۴/۲۱