** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

پایان مسیر خاکستری،آغاز مسیر سفید

جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ب.ظ
سه ماه میشد هیچ چیزی برای نوشتن نداشتم،خیلی اوقات دفترچه امو باز میکردم هیچ چیزی به ذهنم نمی رسید، برای همین ترس از اینکه وبلاگ بزنم و نتونم متنی بنویسم اذیتم میکرد. بعداز این مدت متن پایین باعث شد بتونم ترسمو ازبین ببرم. شاید متنم دلنشین نباشه ولی حال الانمو توصیف میکنه. 

پایان مسیر خاکستری ،آغاز مسیر سفید......

نزدیک به سه ماهه حرفی برای خودم یا کسایی که بعدها این دفترچه رو میخونن ندارم ،نه نصیحتی که راهگشا باشه یا اینکه از اشتباه کردن نجات بده!!!😊
نزدیک به سه ماه مسیر سفید باز شده و من دارم در آرامش مطلق غرق میشم.
حال این روزهای من مثل دیالوگ یکی از سکانس های ساکن طبقه وسط که می گفت:((آزاد و رها همچون ذرات معلق در هوا)) اگه دیالوگ غلط بود گوشزد کنین .چون من برحسب حالم نوشتمش:))))
تاحالا شده یه درد جسمی داشته باشین که دردش بیش از اندازه عذابتون بده؟؟
بعداز اینکه اون درد از بین میره چه احساسی دارین؟؟
حال الان من دقیقا مثل زمانیه که اون درد عذاب آور ازبین رفته!!
 آرامش مطلق، بعداز چهارسال آرامشی که با تمام وجود دارم احساس میکنم . انگار تمام سلول های بدنم حس رهایی دارن.
انگار دارم تویه دنیای دیگه نفس میکشم،دوران درد و نقاهت رو گذروندم ،الان به زندگی که یه پله از عادی بالاتره برگشتم.

الان استرس روزمره امو دوس دارم.

دغدغه امو سر نماز که سجده آخر حتما این جمله رو به خدا یادآوری کنم(یا لطیف اِرحَم عَبدِکَ ضَعیف). 

زمانی که این جمله رو میگم مثل اینکه از رودی به اقیانوسی سرازیر میشم.

انگار جسم سبکی شدم که روی سطح اقیانوس با چشم بسته رهاشدم. 
یا اینکه وسط یه جنگل سرسبز اونقدر فریاد کشیدم تا دردای این مدت خالی شده.
آرامش الانمو دوس دارم،الان که چشمامو می بندم یا دارم تو بیابون میدوم به صورتی که هرکدوم از پاهام،دستام، بدنم از وفور شادی دوس دارن به سمتی برن و من حتی تو خیال اون احساس جداشدن دست و پا از محل اتصال ،خالی شدن فضای بینشون رو حس میکنم مثل زمانی که پاها و دست ها بی هوا کشیده میشن.
یا اینکه دارم روی سطح اقیانوس ویتامین D دریافت میکنم و از سوختن پوستم لذت می برم. 
یا اینکه دارم تو باغ گل فقط رنگ می بینم:))))
  • ۹۷/۰۸/۲۵
  • مریم **

نظرات (۳)

میدونید،درد هست،ولی رهاییشو تجربه نکردم بعد چندسال..
پاسخ:
منم مثل تو فکر میکردم .من هیچ وقت فکر نمیکردم به آرامش الان برسم...یعنی بیشتر خودم آرامشو حقم نمیدونستم....
تجربه میکنی ، فقط زمان میخواد...
امان از وقتی حرف داری نمیتونی بگی
اون حسی که گفتین رو نه درک نکردم..ولی بنطرم حس سبکیه قشنگیه
پاسخ:
اگه منظورت احساس درده که بعدش ازبین میره. امیدوارم هیچ‌وقت تجربه نکنی ...
بازم نتونستم اونطوری که میخوام احساس سبکیمو توصیف کنم... برای من بعداز سه ماه هنوز رویاست😁
  • ❤❤ EXOYAS ❤❤
  • سلام :)
    .
    .
    آرامش!
    دعا کنین منم ب آرامش برسم...
    بیخیالم کلن...ینی از دور ب نظر میرسه حتی اگه همه چی آروم نباشه من آرومم!
    ولی خودم میدونم ک بیخیالی پیشه کردن ، با ب آرامش رسیدن فرق داره...
    آرامشتون پایدار... ^_^
    پاسخ:
    سلام بانو....
    همیشه خنده ی آدما نشونه خوب بودن زندگیشون نیست،غم آدما تو دلشونه وقتی زیاد بشه، از چشاشون میزنه بیرون ... نه از لب پرخنده اشون...
    بانو بدتر از آرامش نداشتن ،تظاهر به آرامش داشتنه... بیخیالی یکی از همین تظاهر کردناست.. برای آرامشت بجنگ ... تلاش کن بهش برسی . برحسب تجربه هایی که داشتم میگم. Lead an aimless life  

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    ** مریم

    زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
    مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
    و به نظاره نشست...

    مطالب پربحث‌تر