** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

درون من...

سه شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۳۰ ب.ظ
درون من دختریه که از این دختری که داره بجاش زندگی میکنه راضی نیست.... 

مریم 10 ساله عاشق باستان شناسی بود، عشقِ تاریخ ،اینکه چطور آدما از اونجا به اینجا رسیدن ؟ رشد پلکانی آدما ، از بچگی هم خیلی سیر و سفر در گذشته رو دوست داشتم...
هرکسی میپرسید مریم میخوای چیکاره شی میگفت میخوام باستان شناس شم و چیزایی رو پیدا کنم که کسی تا حالا ندیده.... معلمش میگفت ریاضیش خوبه امسال (سال پنجم ) خودشو باید برای المپیاد ریاضی آماده کنه... با مهاجرت به شهر دیگه همه چی تموم شد...

مریم 14 ساله عاشق و شیدای هنر و موسیقی شد ، شاید همه فکر میکردن شرایط سنیش باعث شده اینطور فکر کنه؟ گفتن این موضوع که  میخواد هنر بخونه با اعتراض شدید اطرافیان روبرو شد ... از اون موقع دیگه به زبان نیاورد ،اگه میخواست هم نمیتونست....

مریم 15 ساله ریاضی رو انتخاب کرد، تا شاید از طریق ریاضی  رشته ای  که حتی کوچیک ترین ربطی به هنر داشته باشه رو  بتونه ادامه بده....

مریم 16 ساله وقتی بالاترین نمره های فیزیک رو تو کلاس میگرفت ، هرکسی ازش  میپرسید میخوای چی بخونی ؟ میگفت فیزیک هسته ای، ولی ته دلش همچنان راضی نبود ، فقط میگفت که حداقل اگه کسی میپرسید چرا؟ جوابش این باشه که نمره های بالایی دارم پس میتونم ازپسش بربیام...

مریم 17 ساله قراربود برای کنکور تغییر رشته بده داروسازی بخونه، قرار بود المپیاد شیمی شرکت کنه، معلم شیمیش میگفت استعداد داره برای همین هرکسی میپرسید  میخوای چیکاره شی میگفت داروساز چون دبیرمون میگه استعداد داری...

مریم 18 ساله بخاطر اتفاقات زندگی نتونست ... کنکور ریاضی داد ،مهندسی سازه آبی دانشگاه دولتی قبول شد ، یه ترم خوند نتونست خودشو راضی نگه داره ، نمیشد کنار بیاد با چیزی که هیچ ربطی به علاقه هاش نداشت ، استادا میگفتن استعداد داره معدل بالاست چرا میخواد از این دانشگاه بره ؟ جوابشون فقط  این بود : علاقه نداره.... مریم خانم فکر میکرد الان  میتونه بره دنبال علائقش ، حداقلش اینه بره مهندسی معماری ،هم به رشته اش مربوطه هم ریشه ای از علاقه هاش رو میتونه اونجا پیدا کنه.....


مریم 22 ساله نه باستان شناس شد،نه تونست فیزیک هسته ای بخونه، دارو ساز و مهندس سازه و مهندس معمارهم نشد.....

این مریم قراره بعدها روانشناس بشه، نصف راهو رفته نصفش مونده.... مریم الان نمیتونه دیگه اون دختری که درونش زندونی کرده رو آزاد کنه... آزاد کردنش آرامش برهم زنه .... وقتی آروم شد بهش توضیح میده که اگه این راهِ نصفه رو ادامه بده شاید بتونه به کسایی کمک کنه تا یکی مثل اونو در خودشون پرورش ندن ، آزاد و رها زندگی کنن ، دست دراز کنن و از آسمون زندگیشون ستاره هایی رو بچینن که دوسش دارن.....


اون دختر از مریم الان راضی نیست این مریم اونی نیست که میخواست.... یه خرده دیرتر ولی این مریم یه روزی به دنبال ستاره های  مورد علاقه ی مریم 14 ساله که درونش زندونی شده میره....


  • ۹۷/۱۱/۰۹
  • مریم **

نظرات (۳)

  • هیوا جعفری
  • مریم می تونه هر وقت دلش خواست راهی که دوست داره رو بره حتی اگه وسط یه راه دیگه باشه. این باهوش بودن تو مدرسه واقعا دردسره، سطح انتظارات خونواده ها رو بالا می بره. 
    پاسخ:
    وسواس دارم به اینکه یه چیزو تا اخرش برم... حقیقتا ترم سه بودم برام موقعیت فراهم شد، ولی مثل همیشه دیر بود چون به رشته ام عادت کرده بودم و برای اتمام درسم برنامه و هدف داشتم پس رفتن به دنبال علائقمو به تعویق انداختم... ولی حتما به دنبال علائقم میرم
    شما به من لطف داری عزیزم...
    ولی برای من فقط موضوع توقع نبود ...
    مریم چه جذابه کلا*_* در همه ادوار:)
    پاسخ:
     شما لطف داری بانو :)
    حسودیم میشه بهتون کلا به اینایی که از بچگی میدونستن به چی علاقه دارند.
    هیچوقت به هیچ چیزی علاقه نداشتم در عین حال به همه چی علاقه داشتم,هیچوقت درس نخوندم حتی سال‌های!کنکورم,هیچوقت تصمیم نگرفتم چی باید بشم حتی الان!
    همین قدر تباه!

    پاسخ:
    هنوز با چیزی که دلتو بلرزونه آشنا نشدی ...
    هرکسی برای خودش یه دوره ی خاصی داره،مگه همه ی علائق باید به درس خوندن  مربوط باشه، همین موضوع اشتباه ماست که فقط در درس خوندن به دنبال علائق خودمونیم...
    تو الان دقیقا در اوجی پسر خوب ، کم پیش میاد آدما برحسب خواسته های کودکی و نوجوانیشون پیش برن ،  که این موضوع برحسب تغییرات درونی وموقعیت اتفاق میفته...
    ولی فردی که وارد دوران جوونی میشه شخصیت با ثبات تری برای تصمیم گیری داره و وقتی خواسته ای داشته باشه برای رسیدن بهش راغب تره.... ولی شرط همه ی این ها بلوغ فکریه...
    اگه وارد جوونی شدی یا اگه قراره بشی پس بدون تازه قراره زندگی واقعی شروع بشه..

    اینا نصیحت نبود تلنگر بود:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    ** مریم

    زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
    مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
    و به نظاره نشست...

    مطالب پربحث‌تر