هفتم تا یازدهم اسفند...
شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۳۴ ب.ظ
۱-بی نهایت بیرون رفتم ،در هفته ای که قرار بود من پامو از خونه بیرون نذارم بیشترین بیرون رفتو داشتم.... این از همون بی برنامه عمل کردن من نشات میگیره...
۳- درس خوندم ولی تو این چهار روز فقط سه ساعت و بیست دقیقه ،برای کسی که ۶ اردیبهشت آزمون داره خیلی کمه میدونم 😐
۴-بعداز سه هفته بالاخره پیاده تا امامزاده شهرمون رفتم ...
۵-درباره ی مشکلاتش با همسرش حرف زد ،بخاطر همین میخواست منو تنها ببینه .... میخواست یکی باشه که حرفاشو بشنوه فقط همین ....
۶-خانم نوری بهم پیشنهاد داد برم برای تدریس مدارس غیر دولتی استثنایی ،یکیش اوتیسم بود یکی هم غیر دولتی استثنایی (عقب مانده ی ذهنی )
۷-امروز من کلفت خونه شدم ،۱۵ کیلو ماهی پاک کردم ،الان دستام از بازو به پایین مال خودم نیست😐
پی نوشت:میخواستم درباره ی یه موضوعی صحبت کنم ولی واقعیت امروز حال من دست خودم نیست ،یه جورایی از دستم خارجه .... احساس میکنم علائم بیماریم داره برمی گرده ،ترس داشتن که اغراقه ولی بیخیال بودنمم دروغه..
در پس. پی نوشت: فردا قراره خانم نوری عزیزمو بعداز مدتها ببینم ،بهش زنگ زده بودم روز زنو تبریک بگم گفته چرا بهم سر نمیزنی؟
* منم قراره فردا ایشونو ببینم
- ۹۷/۱۲/۱۱