** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

انتخاب عنوان مشکل است ....!!!!

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ق.ظ

نتونستم عنوانی برای گیج بودن این روزهام پیدا کنم !

دقیقا بعداز اینکه سازمان سنجش اعلام کرد  آزمون ارشد ۲۳ و ۲۴ خرداد برگزار میشه گوشیم روشن شد ، درس خوندن تعطیل و یه استراحت کوتاه برای شروع مجدد ....

این چند روز یا بیرون بودم یا خونه رو متر میکردم ...

*گیجی*

الان نزدیک به دوهفته است یه موضوعی باعث شده به سنم به عقلم به هرچیزی که ممکنه یه دختر ۲۲ ساله داشته باشه شک کنم ...
یه چیزی هی تو سرم میچرخه هی تو سرم میچرخه .... 
دلیلی شده که هم احساس افسردگی کنم، و هم دلیلی شده  برای آینده ام انگیزه بیشتری داشته باشم ، و همین تناقض بین افسردگی و انگیزه باعث این گیجی شده....
از اون افکاریه که وقتی چند دقیقه فکرم بهش مشغول میشه با این جمله ها با صدای بلندی که از حنجره ی خودم درمیاد روبرو میشم 
((دیوونه شدی ،آره تو دیوونه شدی)) 
 ((به چیزی که نمیتونی بهش برسی فکر نکن ،فکر نکن)) 
((کی این همه بی منطق شدی؟؟؟کی این همه بی عقل و احساساتی شدی ؟؟ فقط بهش فکر نکن خودش بعداز چند روز فراموش میشه))
و....... آره!! و چیزهایی که وقتی کم میارم بار خودم میکنم ...
مشکل اینجاست این مسئله رو واقعا نمیتونم به کسی بگم جوریه که اینجا هم نمیتونم بگم :( چون مطمئنم بعد از خوندنش شماهم به محال بودنش فکر میکنین ....
محال بودن داریم تا محال بودن ،این دیگه خیلی محاله ....
یه جورایی مثل این می مونه که یه دختر ۱۳ یا ۱۴ ساله داره درباره اش فکر میکنه ،یعنی ته احساسی بودن افکارمو تو همین یه خط درنظر بگیرین ،تا این حد تباه ...
دوهفته یعنی دقیقا زمانی که اوج درس خوندنم بود شروع شده...
واقعا جنگ بدی بین واقعیت و رویام در گرفته ، جوری که رویا پیش میکشه واقعیت رد میکنه و یه مسائلی رو هربار یادآوری میکنه انگار یکی زده تو دهن رویام تا ببنده...
تا حالا اینقدر افکارم بچگانه ، احساسی و کمرشکن نبوده و مهم تر اینکه تا بحال بخاطر موضوعی که میدونم فکر کردن بهش، بی معنی ترین ،غیر منطقی ترین و غیر قابل دسترس ترینه اینقدر زمان نذاشتم ...
بجایی رسیدم که میخوام بشینم به حال خودم گریه کنم چون اصلا خودمو درک نمیکنم اصلا هیچ جوره برام مسئله روشن نمیشه که دلیل این همه بی منطقی رو بفهمم ،نمی فهمم چرا اینقدر بچگانه دارم فکر میکنم ؟ اونم مسئله ای که هر انسان بالغی میدونه منطق پشتش نیست ،چون اگه منطق بود گفتنش به دیگران اینقدر سخت نمیشد ، گاهی خودم به این فکرم میخندم چون باور نمیکنم که به واقعیت تبدیل بشه ولی در عین حال اصرار و کششی که برای فکر کردن بهش وجود داره رو نمی فهمم.... بی محلی کردم بهش جواب نداده فکر نمیکردم اینقدر زمان بگیره .....

واقعا خنده دار و خجالت آوره ،هیچوقت از اینکه حرفی رو بزنم خجالت نمیکشیدم ولی برای اولین بار خجالت میکشم از بیان کردن چیزی که فکرمو مشغول کرده، و این نشون میده خیلی غیر واقعیه......
    


                         *      در همین حد تباه        *





  • ۹۸/۰۱/۲۹
  • مریم **

نظرات (۲)

بی عقلی و بی منطقی یعنی نگاه کردن دنیا از یه منظره دیگه، دیوانه ها چه فرقی با ما دارند؟ فقط نگاهشون و حرفاشون و رفتاراشون با استانداردی که ما تعیین کردیم متفاوته. چرا باید کسی بابت متفاوت بودن محکوم بشه؟  هر رفتار و هر فکری داشته باشی طبیعی ترین حالت ممکنه... به اشتباه بودنش فکر نکن، به هر چی دلت می خواد فکر کن. 
پاسخ:
دنبال تایید بودم ،شاید خنده دار باشه ولی واقعا دنبال این بودم که تایید بشه ،مثل  وقتی که یه کاری میکنیم حتی اشتباه باشه دوس داریم حداقل یکی بیاد بگه اشکالی نداره هرکار دلت میخواد بکن
مریم جان تک تک این حرفا فقط باعث اذیت خودت و تلنبار شدن این حرفا و فکرا توی دلته و اگه حالا خودتو اینطوری سرکوب کنی حتمن خوب میشی ولی یه جای دیگه سر باز می کنه، نمی دونم قضیه چیه ولی به نظر می رسه از قبل توی ذهنت بوده و حل نشده، سعی کن مقاومت نکنی، کامل گوشش کن و با منطقی که حالا داری حلش کن، هیچوقت خودتو اذیت نکن وگرنه همیشه داخلت یه گره بزرگ می مونه که تقصیر خودته. من اینجور مواقع فکر کردن زیاد و نوشتن چندین صفحه از افکارم آرومم می کنه، البته بعدش آتیشش می زنم که دست کسی نیوفته :)
پاسخ:
هیوا از اول تا آخر که داشتم کامنتتو می خوندم فقط منتظر بودم بگی بهش فکر کنم و امید داشته باشم... تا این حد عقلم زائل شده...
همین چیزاست که باعث میشه احساس کنم یه دختر بی منطق و احساسیم که با بی عقلی داره به چیزی فکر میکنه که بهش نمیرسه....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
و به نظاره نشست...

مطالب پربحث‌تر