عصبانیت....
يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۱۶ ق.ظ
به دلایل مختلفی عصبانی بودم تا همین چند دقیقه ی پیش....
همین خط قرار بود شروع کننده یه غر غر درستو حسابی باشه ولی هر چیزی که نوشتم پاک کردم ، ارزش نداشت ....
همین جمله ی بالا تنها چیزیه که من میخوام از عصبانیت امروزم ثبت کنم ...
-چشممو باز بسته میکنم یه دردی از چشمام به سمت سرم میره ،باد پنکه چند خال از موهامو که از شالم بیرون زده به بازی گرفته یکی روی ابروهامه یکی روی پلکم و یکی بالای لبم ... و من برای اینکه احساس کنم هر کدوم از این ها کجا قرار گرفتن چشمامو می بندم ، و الانم دارم به پاراگرافی که نوشتم میخندم .....
-من آدم زیاد آرومی نیستم خیلی حرص درآرم ، خیلی سر مسائل کوچیک خودمو اذیت میکنم ،یکی از استادام بهم گفته بود تو استاد بزرگ کردن مسائلی و خیلی وارد جزییات میشی .....
- ۹۸/۰۲/۲۹