** مریم

Lead an aimless life

** مریم

Lead an aimless life

سلام خوش آمدید

انتقام گرفت.....

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۶ ب.ظ
ساعت ۶/۳۰ غروب رسیدیم ویلا ... بعد از یه چرته نیم ساعته کباب درست کردنمو با سوزوندن انگشت اشاره دست راستم تموم کردم ...
ساعت ۱۱ شب بابام گفت: مریم برو داخل ماشین عینکمو بیار...
از پله های حیاط بالا رفتم  نزدیک پارکینگ دیدم سگ همسایه جلوی نرده های در ایستاده ، میدونستم  اگه برم جلو میاد سمت نرده سرشو میاره تو یه جای منو بگیره.  دمپاییمو درآوردم  به صورت نمایشی به سمتش گرفتم ،رفت ..
خم شدم دمپایی رو انداختم و پوشیدم تا سرمو آوردم بالا با صدای پارس سگ به عقب پرت شدم .... و از اونجایی که شانس باهام یار بود سرم به باغچه حیاط برخورد نکرد....
فقط پاهام به دلیل پوشیدن دمپایی بزرگتر (دمپایی بابام) آسیب دیده که انشالله فردا مشخص میشه چش شده که نمیتونم بذارمش زمین....
اینطوری شد که سگ همسایه ازم انتقام گرفت ،من نمایشی پرت کردم اونم نمایشی پارس کرد تا منو بترسونه پس یک ،یک مساوی شدیم...
پی.نوشت:دقیقا همون پای چپمه که تاندونش کشیده شده بود ....
در پس .پی نوشت :از نظر مامانم من سربه هوا ،دستو پا چلفتی و لجبازم .... دوتای اول که مشخصه چرا ... آخریم بخاطر اینه که هرکار کردن برگردیم  یا برم دکتر بر گردم قبول نکردم .... 
 

این بود تعطیلات ما 



  • ۹۸/۰۴/۰۹
  • مریم **

نظرات (۱)

خیلی هم عالی :دی
پاسخ:
بسیار عالی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

زندگی دخترانه هایم را به یغما برد...
مرا همچون قاصدکی بی هدف ، بی مقصد به دست باد سپرد...
و به نظاره نشست...

مطالب پربحث‌تر